برای زادگاهم گتونددرخوزستان

امیرالمومنین خلیفۀ راستین رسول خدا

امیرالمومنین پرسید: ای مردم آیا من برای شما بدامامی بودم؟

آقا ، یاامیرالمومنین. ازسرتا به پا، خیروخوبی ونوروبرکت بودی. خدالعنت کندآنهایی راکه

شماراازبشریت گرفتند و نگذاشتندتا دنیا راآباد کنی.






امیرالمومنین وقصاص

ز- ای ابن ملجم، آخرین سحرگاهی که پیشوای متقیان به مسجد واردشد، توراکه دمرو

خوابیده روی شمشیرت  بودی بیدارکرد.

باآنکه تورامی شناخت وازاهداف شوم توخبرداشت، قصاص قبل ازجنایت نکرد.مانع

تونشد.توراآزادگذاشت. وقتی هم فکرپلیدت راعملی کردی، وصیت کرد:

1-      یک ضربه درمقابل یک ضربه.

2-      اگرزنده ماندم ، عفومی کنم .

آیا اگرتو فرصت می یافتی ، ازاین بهتربامسلمین می کردی؟!

لعنت خدابرتووافکارت باد.

 






امیرالمومنین واعادۀ حق

و- ای ابن ملجم، وقتی هدیۀ رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم به دخترش یعنی فدک را

ازحضرت زهراسلا م الله علیها گرفتند د رحد یک شهروند عادی واقا مۀ ا د لۀ  شرعی

اقدام کرد. وقتی با انواع دسیسه حق رابرنگردانیدند، سکوت کرد.حتی وقتی خودخلیفه و

همه کاره شد، اقدام به برگردانیدن فد ک ننمود.

آیاتوای خبیث ، عدالتت ازاین بیشتربودکه باحضرت امیردرافتادی؟

دامن مادرت پرازآتش بادکه چون توئی رادرآن پروراند.

 






امیرالمومنین وافسارخلافت

ه- ای ابن ملجم، وقتی هم مردم عثمان راکشتندوبه خانۀ امیرالمومنین علیه السلام ریختند

وگفتندآقادیگرجانمان به لبمان رسیده بیا وخلافت راقبول کن.

فرمود: اگر این حضورشما واتمام حجت برمن نبود، خلافت بر شمارانمی پذیرفتم وافسار

خلافت رابرکوهانش می انداختم ومشغول کارخودم می ماندم.

اماتوای ملعون ، بدون هیچ حامی وپشتیبان ودرخواست وتقاضایی ، خواستی یکه وتنها

خودت رابراسلام ومسلمین تحمیل نمایی.

 






امیرالمومنین خودرابرمردم تحمیل نکرد

د- ابن ملجم خیال می کردامیرالمومنین علیه السلام که خودش رابه هرقیمتی برمردم تحمیل

 نکرد، اشتباه است. وقتی حق اوراغصب کردند، اودرخانه نشست وبه وصایای پیا مبر

اکرم صلی الله علیه وآله وسلم عمل کردوقرآن را جمع آوری نمود.

وقتی ازحقش دفاع کرد، به همین بسنده کردکه حضرت زهراسلا م الله علیهای پهلوشکسته

 راشبها برچارپا سوارمی کردوپشت درخانۀ مهاجروانصارمی بردوازآنها می خواست

تابیایندوبه حق شهادت دهندوبگویند درغیرخم علی بن ابی طالب علیهماالسلام خلیفۀ بعداز

 پیامبرشد. وقتی دستش به جایی بند نشد، بیل دردست گرفت وچاه کندو...

اماتوای ابن ملجم ، برای رسیدن به اهداف نحس وشومت به عنوان اولین گام ، دست به قتل

مولای متقیان زدی.

 






امیرالمومنین وقوم وخویشان

ج- ابن ملجم خیال می کردامیرالمومنین علیه السلام نبایدآهن تفتیده رانزدیک دست برادرش

 عقیل نماید، بلکه باید اوراهرمقدارکه از بیت المال می خواست می داد، تابرادرش نزد

معاویه نرود؟ یاروش صحیح این بودکه چون عثمانیان ومروانیان، قوم وخویشان

خودراتاخرخره سیرنماید ، مبادا دراثرفعالیت  خودشان آ لودگی وبدنامی درست کنند!

یاگردفقربردامنشان ننشیند؟

نه ابن ملجم ، حیف ازنام امیرالمومنین علیه السلام که باتودرمیان نهاده شود.

 






گشادی کفش امیرالمومنین برای ابن ملجم

ب – ابن ملجم خیال می کرد روش خاموش کردن شمع ودرتاریکی باطلحه وزبیرصحبت کردن

 ومشت رابستن وبه آنها چیزی ندادن امیرالمومنین علیه السلام غلط است. باید چون معاویه

مشت راگشود، به این وآن حاتم بخشی کردوبه هریک امتیازی دادتادهان همه بسته شود.

وهریک رابه گونه ای آلوده نمایدتاکسی جرات نکند سخن از حق بگویدوهرکاری کرد کسی به

اونگویدبالای چشمت ابروست! همه شریک جرم شوند. نفس هاراببرد . هرکس جیک بزند

مانند ابوذرومیثم و...بااورفتارنماید.

 نه ابن ملجم، کفش امیرالمومنین خیلی برای توگشاداست. دست وبازویت بشکند.






خیال ابن ملجم درکشورداری امیرالمومنین

2- ابن ملجم چه خیال می کرد؟

الف – خیال می کردازامیرالمومنین علیه السلام بهتر کشورداری رابلداست. جای اورامی

گیردودوست ودشمن رانجات می دهد!

اوودوهمدستش خیال کردندجامعه باید روی آرامش داشته باشد. این حضرت امیرومعاویه

وعمروعاص هستندکه نمی گذارندآب خوش ازگلوی مردم پایین برود. پس این سه بایدازسر

 راه برداشته شوند تامردم نفس راحتی بکشندوبرای همیشه ازجنگ خلاص شوند!

خاک برسرتان بااین اندیشه تان. نتیجۀ فکرپلیدتان چه بود؟ این شدکه زمینه برای حاکمیت

گستردۀ معاویه فراهم شد. اوهم یزید رابرسرکارآوردکه کردآنچه راکه نبایدمی کرد. حتی

باناموس خودش نزدیکی می کرد.سه روز مدینه رابرلشکرش مباح کردوخون بی گناهان

 راریختندوبه نوامیس تجاوزکردندو...






آخرین لحظات امیرالمومنین علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم

 بریده باددست ابن ملجم پلید.

2روزاست که مولایمان ازشدت درد به خودمی پیچد.رنگ مبارک صورتش ازدستمال زردی که

 به پیشانی اش بسته اندزردتراست.به هوش می آید، وصیتی می کندودوباره ازهوش می

رود. شیران بنی هاشم! نه شیران تاریخ!دوربستراوراگرفته اند.آقاباهریک سخنی دارد. دست

آقاامام حسین علیه السلام رادردست عباس می گذارد.به آقایان امام حسن وامام حسین

علیهما السلام می فرماید:

کوناللظالم خصماوللمظلوم عونا.

دشمن ستمگر و یاور ستمدیده باشید.

 درچنین لحظاتی، درسحرگاه 21رمضان، بشریت ازداشتن چنین مهربانی محروم  می شود.

نفرین خدابردشمنانش باد.






گزارش تخلف
بعدی